۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

فاحش!!!

عرفان را در یکی از پارک‌های شمال شهر تهران می‌بینم. پسر 28 ساله‌ای که کتابی از 'کافکا' به دست گرفته و مشغول نت برداری از کتاب است.  
عرفان 5 سال است که به زنانی که مشتری او هستند خدمات جنسی ارائه می‌دهد. عاشق فلسفه، زن و شغل خود است.به زعم خودش تن فروش حرفه ای و متخصصی است و تفاوت زیادی با نامزد خود دارد که همکار اوست.به نظر او مردی که خدمات جنسی ارائه می‌دهد خوشبخت‌ تر است و مثل زنان روس پی افسرده نمی شود. 
گفت وگو با عرفان سلسله مراتب فرودستی و فرادستی زنان و مردان را به خوبی نشان می‌دهد.عرفان شغل خود را تخصص بی نظیری می داند و درآمدی بسیار بالاتراز همکاران زن خود دارد.خود را تحقیر شده نمییابد و زندگی خود را مدرن و توام با خوشبختی می‌داند. وقتی می خواهم از 5 سال پیش بگوید و اینکه چرا چنین فکری به سرش زد، خیلی ساده می‌گوید: درست مثل همه زنان فاحش ! ه.

 
 من از زمان نوجوانی مثل اکثر پسرهای جوان متوجه بودم که برای زنان میانسال جذابیت هایی دارم.آن زمان که شروع به کار حرفه‌ای (به این معنی که بخواهم پولی بابت خدماتم بگیرم)کردم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم.چند باراز طرف همکلاسی‌های مسن تر و حتی یکی از اساتید به من پیشنهاد شد که فقط با آنها سک~.س داشته باشم. و بعد یکی از همان ها بود که به من پول خوبی داد و گفت حاضر است این رابطه را به همین شیوه ادامه دهد. شروع کار از همین روابط جسته گریخته بود شیوه جذب مشتری عرفان کم کم روشمند می‌شود. او می‌گوید: دو سال بعد از آن که چند مشتری ثابت پیدا کرده بودم،خانه ای در شمال شهر اجاره کردم و تردد در شمال شهر من را نسبت به بوق ماشین زنان حساس کرد. با زنها می رفتم و تمام مدت از اینکه مثل بچه نوازشم می کنند و تا 600 هزار تومان برای یک شب به من می دهند احساس غرور می کرد.م 
 او احساس خود را نسبت به زنان اینطور توصیف می کند:
" اوایل چندان از زنها خوشم نمی‌آمد یعنی فقط به سکس و جنبه های جنسی زنان فکر می‌کردم.ولی بعد از اینکه این کار را شروع کردم عاشق زنها شدم. موجوداتی بسیار ظریف هستند و پیچیدگی هایی دارند که از کشف آنها در هر زنی لذت می‌برم.  
زنان میانسالی که مشتری من هستند واقعا ترسناک هستند. وقتی با من حرف می‌زنند از درک آنها و از پیچیدگی دنیای ذهنی آنها وحشت می کنم. ساده ترینشان
 از بزرگترین مردهایی که می‌شناسم پیچیده تر هستند. من با تک تک مشتریانم عاشقانه می خوابم "
 عرفان با وجود اینکه سال‌ها کنار خیابان ایستاده و امروز هم همه مخارج سنگین خود را از همین طریق تامین می کند اما هیچ‌گاه احساس حقارت را در مقابل مشتریانش حس نکرده.وقتی در این مورد خاص صحبت می‌کند نشانی از افسردگی و تحقیر شدگی یک زن روس پی در حرف‌هایش نیست. همانطور که نشانی از آن نگاه اومانیستی و عاشقانه نسبت به زن. می‌گوید:
" این زنها هستند که به من نیاز دارند. زنانی که می دانم حاضرند به خاطر خدمات من پول زیادی بدهند.آنها تا 10برابر توافق اولیه را با کمال می پذیرند, بارها در رختخواب امتحانشان کردم. "
در حاشیه همین حرف‌ها همکاران زن خود را سرزنش می‌کند و می‌گوید: 
"زنها بیخود موضوع را برای خودشان نکبت‌بار می‌کنند.البته جامعه هم به این موضوع دامن می‌زند.این یک شغل است مثل همه شغل‌ها. وقتی اینطور به موضوع نگاه کنیم قضیه حل می‌شود. من یک تخصص دارم. بدن و قیافه خوبی دارم، پس از آن استفاده می کنم تا خوب زندگی کنم. هیچ چیز هم نمی‌تواند این کار را برای من قبیح و زشت جلوه دهد.
زنان زیادی به خدمات من نیاز دارند و من هم به پول زیادی نیازمندم. پس قضیه ایرادی ندارد. یک معامله عادلانه!!!! 
 عرفان می گوید زنان روس پی همه زندگی خود را وقف شغل خود و دردسرهایش می کنند در حالی که او به تفریح، موسیقی و مطالعه خود هم می رسد.
البته او به این نکته توجه نمی کند که درآمد او قابل مقایسه با زنان روس پی نیست. امنیت او تا این حد در خطر نیست و حس خرسندی او را هیچ یک از زنان همکارش تجربه نمی‌کنند 
 در منطقه‌ای که مشتریان عرفان زندگی می کنند، قیمت یک روس پی زن بین 50-150 هزار تومان است در حالی که او برای هر سرویسی که ارائه می‌کند بین 300 تا 600 هزار تومان پول می‌گیرد.
این رقم باورنکردنی را می توان با دیدن لباس های مارکدار، ماشین گران‌قیمت و منزل شخصی‌اش حدس زد  
عرفان می گوید تا وقتی که توان این کار را دارد بی‌هیچ شرمساری این کار را ادامه خواهد داد و :' خدا را چه دیدی شاید با یکی از مشتریانم ازدواج کردم. آنها دوست داشتنی و عاشق شدنی هستند  
این جمله خداحافظی عرفان است: حالا باور کردی من خوشبخت‌ترین تن‌فروش جهانم.

                 -------------------------------------------------------------
نوشته فوق  برايم ميل شده بود  به همراه عكسي از عرفان . چون منبع خبر قيد نشده بود  من عكسشو نگذاشتم . 
اين مطلب ازين نظر برام قابل تامل بود كه چرا خانمها اين كارو با سرشكستگي و خجالت و احساس تحقير انجام ميدن اما يه مرد با اين حس عالي و زيبا بهش نگاه ميكنه!

پي نوشت  1:  اشتباه نكنيد ! صحبتم سر تاييد يا عدم تاييد اين شغل و اين افراد نيست ، منظورم نكته اي است گفتم !
پي نوشت  2: عجب پولايي بابت يه شب ميگيرن! و عجب پولايي بابت يه شب ميدن!!
پي نوشت  3: از وقتي كتاب  11 دقيقه  اثر پائولوكوئيلو رو خوندم  نظرم به اين ادما و اين شغل  خيلي عوض شده.



 فقط همين!!

۱۰ نظر:

zanzalil گفت...

سلام...من حدود 3 سال پيش اين متن رو خوندم...با توجه به تورم و همچنين افزايش تجربه اون پسرك...فكر كنم به 1500 هم رسيده باشه...نكته قابل تامل شما به همون اندازه قابل تامل بود كه حرفهلي اين يارو عجيب.
احتمالا واقعيت نداره

سوژه. گفت...

zanzalil: شوخي نكن!! يعني من در عصر حجرم؟! يا تو با سرعت نور اخبارو ميگيري!؟؟؟

گلچهره گفت...

این موضوع چندوقت پیش برای منم ایمیل شد.در اینکه آقایون کلن آخر اعتماد به نفسن که شکی نیست از تن فروش بگیر تا وطن فروش همشون سر و ته یکی هستن.نمیدونم این آدم وجود خارجی داره یا نه.واینکه خانوما چه طور حاضرن همچین هزینه هایی بدن واقعن عجیبه

ناشناس گفت...

چی بگم. راستش من دیگه از شنیدن هیچ چیز تعجب نمکنم.

آنا گفت...

در خارج کهبه نام ماساژور کار می کنن.

طاها گفت...

به نظرم بیشتر شبیه جک می مونه
احتمالا نویسنده این داستان آمال و آرزوهاشو در غالب اون داستان بیان کرده.
من باور نمی کنم با وجود اینهمه پسر جوون که دچار sexually frustrated هستند و حاضرن رایگان خدمت بدن ، آدم احمقی پیدا بشه و اون پول ها رو بده.

محـمد گفت...

منم این متن و چند سال پیش خوندم. معمولا مشتری همچین کسایی زن های میانسال هستن نه دخترای جوون. به هرحال چه خبر درست باشه چه غلط حرف سوژه درسته.

با فیلترشکن این مقاله رو هم می تونید بخونید:
http://www.zamaaneh.com/zanan/2010/02/post_48.html

گلچهره؟! یه کم انصاف!

محـمد گفت...

راستی! وبلاگت خیلی خوشگل شده.

سوژه گفت...

dreamer-> مرسی. گفتم که بیای سوپرایز میشی!!

شاسگول گفت...

جواب سوالت روشنه
به خاط فرهنگ مردسالارانه اس
وگرنه در ابتداي امر كاملا برعكس بوده و هنوز هم هستند قبايل بدوي كه زنها مردها رو در تملك خودشون دارن و اونها رو به زور مجبور به رابطه جنسي مي كنن!