۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

حكايت مادر وپسرك نازنينش!

پسرك: چرا يه آدم! نميتونه زن دوتا مرد بشه؟
مادر:  خوب مردا زود به زود با هم دعواشون ميشه و آدم! بدبخت ميشه.
پسرك: اگه بابا قول بده با من دعوا نكنه چي؟ 
مادر:  ميدوني كه بابايي ازين قولا نميده .
پسرك: مامان ، چرا با بابا ازدواج كردي؟
مادر:  خب دوستش داشتم!
پسرك: حيف شد! اگه اينكارو نكرده بودي حالا من بات ازدواج ميكردم!!
مادر:  حيران وازخودراضي در سكوت!!

پی نوشت:(به خاطر زن ذلیل عزیز)گفتيم  مادره براش اسفند دونه دونه اسفند سی وسه دونه دود كنه.

فقط همين!!

۱۳ نظر:

zanzalil گفت...

ايول چه پسر تخسي! توصيه ميكنم در پي نوشت براش كمي اسفند دود كن! جواب كامن شما هم همونجا دادم

رامین گفت...

از این پسرها باید ترسید

سوژه. گفت...

zanzalil>> چشم . اینکارو میکنم.

سوژه. گفت...

رامین>>نه رامین جان , باید چشمهاشو موقع گفتن میدیدی تا مثل مادره توی گرمای محبت پاکش ذوب میشدی.

محـمد گفت...

نكنه اينم پسر خودته؟

سوژه. گفت...

dreamer>>مي بيني كارامو؟ اين قصه سوپرايز شدن تو بسي دنباله داره.

محـمد گفت...

جدی؟ پسر هم داری؟ سرکار گذاشتی منو نه؟ به ریشمون می خندی!

سوژه. گفت...

dreamer-> نااميدم ميكني . مگه حادثه پسر داشتن چقدر عجيبه ؟

محـمد گفت...

چرا نااميد؟ عجيب نيست جالبه. تا حالا دوستي نداشتم كه بچه داشته باشه. مخلصم خانم چرا مي زني؟!

سوژه. گفت...

رامين-> چرا ديگه در دسترس نيستي؟ نكنه فيل تر شدي؟

ناشناس گفت...

وای خدا! :))
بچه‌ها از به هم زدن قواعد ترسی ندارن. راحت می‌پرسن. اینه که دوست داشتنی‌ترشون می‌کنه. یه وقت‌هایی هم میشه بشون گفت "فیلسوف‌های کوچک‌".

سوژه. گفت...

pemi->آره . همين طوريه .ميدوني اگه ما بزرگترها فكر نمي كرديم بزرگتريم و بيشتر بلديم ، خيلي چيزها ميشد ازشون ياد بگيريم!

Homa گفت...

عزیزکم به این میگن عقده ی ادیپ که خیلی طبیعیه.فقط بزار خو ب طیش کنه که وقتی بزرگ شد با پدرش راحت کنا ر بیاد.

دیدی بیشتر پسرها با بابا هاشو نزیاد خوب نیستن به خاطر حل نشدن عقده ی ادیپه