۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

ای چراغ هر بهانه از تو روشن

شده تا حالا یه روزهایی توی این کلاف پیچیده زندگیت برگشت کنی به یک سری اتفاقات گذشته . بعد لحظه به لحظه یادشون بیاری بعد به اندازه همه دنیا دلت بگیره وبه اندازه خود خدا (باورکن) احساس تنهایی کنی؟؟ و دلتنگی ( وای ازین یکی ) یکی یکی گلهای اشکت رو پرپر کنه؟ من امروزم اینطوریه.
حالا بعد از ین همه سال و با وجود همه افرادی که کنارم هستند ، باز یاداوری این خاطرات ؛ آزارم میده. وقتی در دالانهای خاموش ذهن پرسه میزنم بخودم نهیب میزنم که بعضی درهایی که بسته شده اند را سعی نکن باز کنی. حتی به طرفشون نرو . اما کو گوش شنوا؟
بعد که حالم بهتر میشه بخودم میگم اینم یکی ازین درسهای زندگیته. یادش بگیر وباهاش کنار بیا....
میدونم که باز هم مثل همیشه حالم خوب میشه اما وقتی با این افکار درگیر میشم بعدش کنار اومدن با ذهن خسته وکتک خورده ام خیلی سخته.
کاش مشد بعضی از خاطره ها واحساسات را بطور کل از همه گوشه های ذهن ودل وجسم پاک پاک کرد.


فقط همین!

۶ نظر:

zanzalil گفت...

ممنون از لينكت. من هم شما رو لينك ميكنم.

خيلي به فراموش كردن چيزي كه بايد فراموش كني فكر نكن چون اينطوري هميشه يادت ميمونه

zanzalil گفت...

new post here

اشك مهتاب گفت...

سلام.
اين خاطرات رو نميشه واسه هميشه پاكشون كرد.اين ها ميمونن تو ذهنت و تجربه اي ميشن واست.ولي ياد بگير چطور اونهارو توي اتاق پشتي ذهنت روي هم تلنبار كني.
اين رو تمرين كن.

شنبه گفت...

سلام.

محمد گفت...

سلام دوست من. نه اين مشكل همه است. سيستم بلاگ اسپات فيلتر شده. ممنون كه سر زدي. اميدوارم جايي براي نوشتن پيدا بشه كه بتونيم بيشتر با هم آشنا بشيم.

محمد جاويد گفت...

ممنون كه آمدي و ممنون از نظرت