۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

جاي پاي آه روي آينه !!


 لاك پشته  ميگه:  مامان ،امروز خانم شاطري تو نماز خونه در مورد پريود خانمها برامون صحبت كرد.
ميگم :   ِا؟ ( وتوي ذهنم فرياد  " خفه شو . عوضي نفهم!! " به سرعت  مي پيچه.) چه جالب.  فكر نميكردم توي دبستان اين مسئله  رو براي  بچه ها بگن.  حالا چيا گفت؟
 : تقريبا همون چيزايي  كه توگفته بودي.  بعدشم گفت يه وقت جلوي بابا يا دايي يا عمو نريد داد بزنيد بگيد  وااي مامان   من پريود شدما. آبروتون ميره.
ميگم : (با خنده) حتما خانم شاطري خودش اين كارو كرده . كه فكر كرده بقيه هم ممكنه اين كارو كنن.
لاك پشتم خنديد و رفت و ذهن  من ادامه  اون خاطره دور  رو  برام به تصوير كشيد.
 وقتي كه دختر بچه اي بودم قاطي بقيه ي بچه هاي كلاس اول راهنمايي ، زنگ كلاس خورده بود، شادي و خنده و تو سر هم زدن بچه ها و انتظار براي رسيدن معلم رياضي   و تعجب  ازديدن  خانم صالحي ، معلم پرورشي 
بي هيچ مقدمه اي ، گفت:" ساكت بچه ها. شماها دختريد و با پسرا فرق داريد.بعضي از شما پريود شديد و بعضي هاتونم بعد ازين ممكنه بشيد." 
با  سكوت ِ ناگهاني ما ، احساس خجالت براي  اونايي كه قضيه رو ميدونستن و علامت سوال براي بقيه يي كه هنوز هيچي نميدونستن، ادامه داد:" ميخوام بگم كه وقتي اين اتفاق افتاد به مادراتون بگيد يا اگه توي مدرسه بوديد  به مدير بگيد تا  راهنماييتون كنه." .هنوز نفهميدم  چرا فكر كرده بود ممكن بود  ما بريم به بقال محله بگيم يا مثل همين خانم شاطري بريم به دايي و عمو بگيم. 
يادم نيست كه از آخر كلاس يكي از بچه ها  چي گفت كه  صداي خنده  بقيه  بچه ها بلند شد. چيزي كه يادمه  فرياد ِ " خفه شيد . عوضي  هاي نفهم!!  وقتي پريود شديد حالتون  جا مياد و  مي فهميد من چي ميگم." خانم صالحي بود . كه يهو كلاسو ساكت كرد. وبعدم  خاتمه اون حرفاي به شدت ارزنده و ترك  كلاس .  ما مونديم و سكوت و خجالت و گريه اون دختر تا آخر زنگ رياضي.

 حالا ديگه ازين فاصله خيلي دور  زماني،   حاصل اين خاطره فقط يه  لبخنده. فكر نميكنم  خانم صالحي هيچ وقت فهميده باشه با اون راهنمايي هاي گرانقدرش، ( نه . واقعا فك  كن، چقد بدرد بخور بوده. اون  راهكاراي بدرد بخوري كه ارائه نكرد ، اون  زحمتا يي  كه براي ايجاد يه حس  خوب  نسبت به بلوغ در بچه ها نكشيد   ) با روان اون بيست و هفت هشت دختر بچه چيكار كرده . حتما توي گزارش هفتگي   به  خانم مدير نوشته  كه راهنمايي مطلوب انجام شد. و مدير خوش خيال هم كلي تشكر كرده  و شايد تقدير نامه اي ، چيزي.
 ولي تا همين چند سال پيش  با  شنيدن كلمه  پريود (حتي مسائل پريوديك كه تو درس  فيزيك  يا مكانيك  حل ميكرديم )  يه  حس پيچيده اي از   ترس و گريه و خجالت  ،  هميشه بامن همراه بود.اين قضيه هيچ حُسني كه نداشت اما براي من يه حُسني داشت .
همين شد كه  تصميم گرفتم براي لاك پشتم قبل از اينكه  كسي تو مدرسه بخواد زحمت به لجن كشيدن احساس بچه رو از به سن بلوغ رسيدن و تغييرات بدنش  بده ، خودم   چراغ آگاهيشو روشن كنم .
مطمئنم كه خانم صالحي هيچ خاطره يي از ما و اون كلاس اول راهنمايي نداره ولي حداقل من يكي كه تا حالا نتونستم فراموشش كنم..الان ديگه  اون حس تنفر و لج آور نسبت به خانم صالحي  در من  از بين رفته . گاهي كه يادش مي افتم فكر ميكنم حتما  اونم به وقت  بلوغش تحقير و تخريب زيادي متحمل شده كه اينطوري با ما رفتار كرد.ولي  كاش ياد گرفته بود اشتباهي كه ديگران درمورد خودش مرتكب شدن ، خودش در مورد ديگران مرتكب نشه. يعني كاش هممون ياد بگيريم.


پي نوشت  : حذف شد!!

فقط همين!!

۷ نظر:

پرشکوه گفت...

در جامعه ما چیزهایی رو که باید آموزش بدن رو آموزش نمی دهند و بعد در جای دیگر می بینند در جامعه دچار مشکل هستند بعد میگن چرا این اتفاق افتاد.

گلچهذ گفت...

به خدا تا نگی پی نوشت چی بود محاله از اینجا برم

گلچهره گفت...

گلچهره بودم چه اشتباه تایپی خفنی

ماهی تنگ بلور گفت...

پریود بشید حالتون جا میاد!!!مگه چقد میشه بیشعور بود؟

ققنوس گفت...

"ولي كاش ياد گرفته بود اشتباهي كه ديگران درمورد خودش مرتكب شدن ، خودش در مورد ديگران مرتكب نشه. يعني كاش هممون ياد بگيريم."
سلام سوژه ي گرامي ... خوبين؟
اين قسمت پاياني متنتون عالي بود ... لذت بردم از اين همه شعور...

شهاب گفت...

امیدوارم این شیوه اطلاع رسانی الان دیگه وجود نداشته باشه!

خانم هويج گفت...

كاش يه چيزاي عادي مثل اين قضيه رو قايم نميكردن به اسم حيا.
خدايي از اين خاطرههاي اين جوري زياد دارن هم سنهاي من