۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

ناهار يواشكي!

گويا كميته پذيرش موارد سوتي! ، خاطره بنده را بدليل شخصي نبودن مردود اعلام نموده ازينرو مورد ذير را نقل ميكنم از دفتر خاطرات پر سوتي ام!!


خاله منيژه  خانم من   بسيار مهربان و تعارفي و دوست داشتني هستند. طوري كه اگه بريم خونشون و  يه شام يا ناهار خونشون نباشيم دلخور ميشن و كلي گلايه و شكايت و اين حرفا.
دو سال پيش كه به اتفاق  مامان و بابا و آقاي سلطان ( با ايشون كه آشنايي داريد!!) و اتول و پتول !!( جوجوهاي خودم) و خواهرا و برادر ( دو سه تا ماشين بوديم) عيد ديدني مي رفتيم خونشون ( خونه خاله خانم شهركرده)،  ساعت 3 بعدازظهر رسيديم شهركرد گرسنه ي گرسنه. همون اول شهركرد يه رستوران از شعبه هاي خوانسالار بود  كه من ِ شكمو به بابايي عزيزم نداي گرسنگي  دادم  و بابايم هم درجا به بقيه كاروان اعلام ايست دادند واعتراض ماماني بلند شد كه اگه منيژه بفهمه خيلي دلخور ميشه و  شما كه اينهمه صبر كرديد ،10 دقيقه ديگه هم صبركنيد ميريم خونه منيژه . ناهار  برامون آماده ميكنه . اما ما ملت گرسنه كه بوي  غذاي رستوران گيجمون كرده بود با اصرار گفتيم ميريم اينجا ناهار ميخوريم به خاله نميگيم رفتيم رستوران . صداش رو هم در نمياريم.!
خلاصه ناهار رو خورديم و رفتيم خونه خاله. ده دقيقه نبود كه نشسته بوديم . همه بچه ها و نواده ها و نتيجه هاي خاله هم بودند. چايي كه آوردن من  ناغافل گفتم: مرسي . من ميخوام پرتقال بخورم . آخه غذاي رستوران خيلي چرب بود!!!!
وقتي نگاه خيره مامان و دهن باز خواهرا و پوزخند سلطان و  اخم جانانه بابايي رو ديدم تازه فهميدم كه چيكار كردم.!

پي نوشت: من استاد اين  جور سوتيام.
به آقاي زن ذليل: اگه خيلي جالب بنود به من ربطي نداره . بايد جايزه ام رو بدي!!

۵ نظر:

زن ذليل گفت...

اتفاقا خيلي جالب بود...به شما پرتقال بلورين اهدا خواهد شد...البته آب بش نخوره چون بلورش نمكه!!!

محـمد گفت...

خيلي معمولي بود. بايد يه سوتي بنويسي كه روت نشه بگي! از اين سوتيا كه باي ديفالت همه ميدن! خوب نبود به درد پيك شادي بچه ها مي خورد!!

O2 گفت...

جالب بود یکی توی فامیل ما هست که خدای سوتیه فاجعه است این حرفا واسه ی اون عادیه اگه خواستی بدونی چه جوری فعال میشه منو اد کن تا مرحله به مرحله بهت بگم amk_19792000

ماهی تنگ بلور گفت...

کتکم خوردی؟میخوردی هم جای دوری نمیرفت

سوژه. گفت...

dreamer>> باور كن من تا حالا با يك زيپ باز روي سن آواز نخونده ام!!.
امابراي اينكه بدوني زمان دانشجويي يه بار با مقنعه وارونه رفتم يه سمينار ارائه دادم . البته وسطش فهميدم كه وارونه اس اما با اعتماد به نفس كامل ادامه دادم . حتي بانخهاي درزش بازي هم ميكردم!!

زن ذليل-> مرسي از بابت پرتقال بلورين .ميدوني كه غذاي رستوران چرب بود!!

o2->مرسي . حتما اينكارو ميكنم.

ماهي تنگ بلور-> فيزيكي كه نه ولي مطمئنم كه تو دلشون خيلي بد وبيراه بم گفتن.