توي فيلم كارتون پروانه هايي را نشون ميداد كه توي تارهاي عنكبوت سياه افتادن و بال بال ميزدن .
.
.
.
- مسئول امور بانوان شركت به همراه دو نفر از نمايندگان استانداري راه افتاده توي شركت به اسم آشنا كردن نمايندگان استانداري با خانمهاي شاغل و با هدف مشخص كردن خانمهاي بدحجاب و گير دادن .
از همون طبقه اول بچه ها با موبايل و تلفن طبقه هاي بالاتر رو خبر كردن. من سي ثانيه قبل از ورودشون با خبر شدم و اين مايهء همه ي گناه و فساد و جنايت و اختلاس و بدبختي جامعه رو كامل پوشوندم كه ديدم سه تا علم سياه ( باور كنيد) به همون بد هيبتي و بيريختي. با چشمايي كه ته حدقه دودو ميزد و يه نرمه سبيل پشت لب وارد اتاق شدند. معرفي شديم و هر سه مون يه نگاه سرتا پا تنفر به همديگه تحويل داديم و رفتند.
آقا يكي نيست بگه چطورما بايد بتونيم اين ظاهر سياه و زشت و مرموز شما رو سي سال تحمل كنيم و شما نميتونيد چهار تا تار موي ما و يه كمي زيبايي رو تاب بياريد؟
- لاك پشته ميگفت : مدير مدرسه سر صف بچه هاي چادري و سيد ها رو جدا كرده بهشون جايزه داده .!
ميگم : دختركم!.عرب زادگي و چادري بودن هنري نيست كه جايزه داشته باشه. بذار اين جايزه هارو هي بدن و بگيرن.
- دمبه ميگه: ناظم مدرسه گفته بچه هايي رو كه نماز نميخونن يا بلد نيستن بخونن رو به اردو نميبره. من عمرا برم تو اون نماز خونه بوگندوو حالم از بوي پا بهم ميخوره.
ميگم: پسركم. نمازي كه به خاطر اردو خونده بشه رو هيچوقت نخون.
چرا تصوير اون پروانه ها و اون عنكبوت از ذهنم نميره.؟!!
.
.
.
- مسئول امور بانوان شركت به همراه دو نفر از نمايندگان استانداري راه افتاده توي شركت به اسم آشنا كردن نمايندگان استانداري با خانمهاي شاغل و با هدف مشخص كردن خانمهاي بدحجاب و گير دادن .
از همون طبقه اول بچه ها با موبايل و تلفن طبقه هاي بالاتر رو خبر كردن. من سي ثانيه قبل از ورودشون با خبر شدم و اين مايهء همه ي گناه و فساد و جنايت و اختلاس و بدبختي جامعه رو كامل پوشوندم كه ديدم سه تا علم سياه ( باور كنيد) به همون بد هيبتي و بيريختي. با چشمايي كه ته حدقه دودو ميزد و يه نرمه سبيل پشت لب وارد اتاق شدند. معرفي شديم و هر سه مون يه نگاه سرتا پا تنفر به همديگه تحويل داديم و رفتند.
آقا يكي نيست بگه چطورما بايد بتونيم اين ظاهر سياه و زشت و مرموز شما رو سي سال تحمل كنيم و شما نميتونيد چهار تا تار موي ما و يه كمي زيبايي رو تاب بياريد؟
- لاك پشته ميگفت : مدير مدرسه سر صف بچه هاي چادري و سيد ها رو جدا كرده بهشون جايزه داده .!
ميگم : دختركم!.عرب زادگي و چادري بودن هنري نيست كه جايزه داشته باشه. بذار اين جايزه هارو هي بدن و بگيرن.
- دمبه ميگه: ناظم مدرسه گفته بچه هايي رو كه نماز نميخونن يا بلد نيستن بخونن رو به اردو نميبره. من عمرا برم تو اون نماز خونه بوگندوو حالم از بوي پا بهم ميخوره.
ميگم: پسركم. نمازي كه به خاطر اردو خونده بشه رو هيچوقت نخون.
چرا تصوير اون پروانه ها و اون عنكبوت از ذهنم نميره.؟!!
فقط همين!!
۳ نظر:
درود بسيار سوژه ي عزيزم...خوبين؟
اول بايد بگويم اين متنتان فوق العاده است... من مي دانم چرا يادتان نمي رود تصوير آن پروانه در دام...همه مي دانيم.
و اما چقدر خوب پاسخ فرزندان دلبند را داديد. اگر مادران روشن و فهميده اي چون شما زياد شوند، ريا و دو رويي نسل هاي بعد خيلي خيلي تقليل پيدا خواهد كرد...
آفرين...
ارسال یک نظر