۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

طفلي بنام شادي


طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست 
با چشمهای روشنِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
 این هم نشان ما  : 
یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر


شعر از شفيعي كدكني
 فقط همين!

۴ نظر:

پرانتز باز گفت...

سلام.
قشنگ بود.ولي چيزي ندارم كه راجع بهش بگم. شايد هم حال حرف زدن ندارم امشب. ميخوام فقط بخونم و سكوت كنم.شايد اصلا نبايد همين قد رو هم مينوشتم.

nader beglou گفت...

سلام . راستش اين رو ميدونم كه فرهنگ ما شادي رو پس ميزنه . من هيچوقت نغمه شادي در فرهنگ و سنن خودمون نديدم بخصوص بعد از اسلام . آدم ها هر چي عبوص تر محترم تر و هر چي شادتر مبتذل تر تعريف شده اند . انگار شادي بزرگترين دشمن مذهب به شمار ميامده . اين مملكت بزرگترين ايرادش اينه كه نميتونه و بلد هم نيست از ته دل بخنده . يكي اين و ديگري مشكل پايين تنه . هر بلايي سر اين كشور اومده ربط به اين دو چيز داره .

zanzalil گفت...

یه تولد خودمونی گرفتم. شما هم بیا لطفا
maybe u we can be happy in this virtual world

pemi گفت...

زندگى هم گم شده